یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

هفته تکریم ازدواج ...


برخلاف دیروز که گوشی ام در استراحت مطلق بسر می برد ، از اول صبح یا زنگ می خورد یا اس ام اس می خوانیم !!! دلخوشی ها هم کم نیست یکی به در می زنند و دو تا به تخته !! ولی یکی زیادی خوشمان آمد ، نمی دانم محتوایش مطلوبیت را بالا برده بود یا چون وقت صبحانه آمد و کیف مان کوک بود محبوبیت اش افزون شد ...

  ادامه مطلب ...

سرشاری یک خوشه انگور ...


قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب.


دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند.

  ادامه مطلب ...

جشن مهرگان ...


دیشب خانه ی دوستم دعوت بودیم برای شام ؛ البته به تحرکاتی مشکوک شده بودم ولی دوست داشتم دلیل جمع شدن چیز دیگری باشد ... ولی انگار دستهایی در پس پرده با هم یکی شده بودند !! اولین کسی هم که جریان را لو داد فوتورافچی بود ، شکر خدا با همه ی خباثتی که دارد زرنگی ندارد ، که البته اگر این هر دو را با هم داشت چه اعجوبه ای می شد !!

  ادامه مطلب ...

نفس های آخر دریاچه ...

 

نمی دانم در لحظات پایانی زندگی کسی بالای سرش بوده اید ، این اتفاق می تواند برای خیلی ها افتاده باشد ، مخصوصا در بیماری های امروزی چنین ملاقات هایی با مرگ برای خیلی ها رخ داده است ...  

امروز باتفاق دوستان قرار شد سری به باغات انگور ارومیه بزنیم ، قبل از اینکه به مقصد برسیم بایستی از کنار بیمار رو بمرگی عبور می کردیم که سالهای سال در طبیعت سخاوتمندش روزگار خوشی گذرانده بودیم ... 

 

ادامه مطلب ...