دلخوشکی ها ...

برای خوش بودن نیاز به انتظار نیست ، باید با اتفاقات پیرامون زندگی کرد و از انرژی های مختلفی که در حاشیه ی اتفاقات بوجود می آید برای دلخوشی بهانه و انرژی ساخت ...

 

باتفاق یکی از همکاران در حال رتق و فتق امور بودیم و سه سون زمین را به آسمان کوک زدیم ، در همین موقع یکی از همکاران سر رسید و بدون اینکه بداند ما از کجا بحث مان شروع شده و چرا به این جاهای باریک کشیده شروع کرد به نظر دادن و نتیجه گرفتن و ... ( کاری که معمولا در کشور ما در هر سطحی وجود دارد !!) و بعد از نتیجه گیری راهکار هم داد که آدم باید کاری و راهی را که انتخاب کرده با سرعت پیش ببرد تا به هدفش برسد ، این وسط زیاد به حرف این و آن گوش دادن و به خوب و بد فکر کردن سرعت حرکت را می گیرد و ...
در همان لحظه برای من اس ام اس آمد و در حالیکه می خندیدم مشغول خواندن اس ام اس شدم ، همان همکار دوم که نمی دانست به حرف او می خندم یا به اس ام اس ، پرسید : " چه خبر است ؟ جوک جدید زده اند !؟ " گفتم : " خبر تازه ای نیست ، جوکش هم تازه نیست !! " بعد از اینکه او رفت اس ام اس را به همکار اولی نشان دادم ، برایم فال حافظ دیجیتالی آمده بود با این مضمون که :
" تو پنداری که بدگو رفت و جان برد     /    حسابش با کرام الکاتبین است "
و گفتم : " اینجا اگر حافظ بجای بدگو ، بدکار می گفت خیلی مناسب حال حرف های ما بود ، آدم با دلخوشی های کوچک خوش باشد بهتر است از دلخوشی های بزرگ ، چون دلخوشی های بزرگ یک رونوشت اش به کرام الکاتبین می رود و کار را سخت میکند !! "
===
دو نفر از همکاران برای بردن شیر کارگاه شان در محوطه بودند و اتاق مربوطه بسته بود ، باتفاق هم آمدیم داخا ساختمان اداری تا ببینند کجا رفته است ، یکی از آنها به من گفت : " خبری از پول و ... نشنیده اید !؟ " گفتم : " پول ... پول چیه !؟ " گفت : " آره دیگه ... مجردی و نمی دانی پول به چه دردی می خورد !! " گفتم : " بحث مجردی و متاهلی نیست ، ده سال اول ما حقوقمان به بعد از 26 برج نمی ماند و در ده سال دوم سابقه نداشته قبل از 4 برج حقوق بگیریم برای همین گفتم پول چیه که بدانی برای این سوال هنوز خیلی زود است !! "
پای خودپرداز ایستاده بودم و داشتم می گفتم : " یکی نیست از ما دستی بخواهد ، می ترسم فردا هم که جمعه است ، کارتم از زیادی پولی که توی ان است ترک بردارد !!! " در همین حال اس ام اس آمد و یکی از دوستان از بانک اس ام اس زده بود که برای ناقصی چکی که کشیده است ، مقداری کم آورده است و بلافاصله مبلغ را بحسابش زدم و یک نفس راحت کشیده و گفتم : " آدم همه ی دعاهای اینطور شنیده بشود چه غمی باید داشته باشد !! "
===
بسلامتی ایزو را پاس کردیم رفت ، از طرفی آدم خوشحال می شود که از یک امتحان سربلند بیرون آمده است و از طرفی عذاب وجدان می گیرد که چرا این آقایان ممیز که خیلی هم برای حفظ پرستیژشان حساسیت دارند و حتما باید با کراوات در کارگاهها راه بروند تا مبادا کسی فکر نکند بالای چشمشان ابروست ، اینهمه اشکال کاری را ندیده گرفته و متوجه نشده اند ، مثل این است که به یکی بگویی برو ببین تریلری که در محوطه ایستاده چند تا تایر دارد و بیاید و بگوید تایر ندارد !!!
وقتی هم یکی به آدم بابت تمدید و تائید ایزو تبریک می گوید ، اصلا حال نمی دهد !! چون می داند برای گرفتن آن چه کارهایی که نکرده است !!!