یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مردد ...

هنوز 

مردد هستم

و ماهیان کوچک حرف

                        در تور سکوتم

                                  ناامیدانه تقلا می کنند ....


امروز روز خوبی بود ، کمی بیشتر از زیاد مطالعه داشتم و برای همین نیاز شد تا به یک قدم زنی اساسی بروم ، شاید باندازه ی 10 قسمت از داستان روژان فکر کردم و اگر همین طور ادامه می یافت حتما وقتی به سر کوچه می رسیدم داستان تمام شده بود !!


طرف های عصر فوتوراف بانو اس ام اس داد که درها یادت نرود ... در ددر که بودیم یک موردی پیش آمد که هم خندیدیم و هم درس عبرتی بود و من گفتم اگر یادم نرود حتما در ددرنامه ی وبلاگ می نویسم و برای همین فوتوراف بانو گفت که یادم می اندازد و اس ام اس هم برای همان بود که درها یادم نرود !!


حالا نشسته ام ...

ددرنامه بنویسم یا بروم چند قسمت از روژان را بنویسم تا تمام بشود ( قسمت بیستم را در ددر نوشتم و روی لب تاب فوتوراف بانو بود و امروز برایم ایمیل کرد !! )

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف یلنیز چهارشنبه 7 فروردین 1392 ساعت 07:26 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
امید که از تردید به در آمده باشید
و
تصور من این بوده بود که روژان تکمیل شده است و آماده چاپ و ...
نگو شما هم مثل این مجموعه های تلویزیونی به روز ایده می پرورانید گویا

البته که تمام داستان در عالم هپروت نوشته و محفوظ است ، ولی برای تایپ و درج در وبلاگ تابع قانون استدراج است
ما بچه که بودیم در سری کتابهای طلایی زمان جاهلیت (!) سه تفنگدار را خواندیم که همش 45 صفحه بود ، بعد در ایام نوجوانی باز سه تفنگدار خواندیم و این بار شده بود یک جلد و شاید 400 صفحه ، بزرگترکه شدیم دیدیم کتابخانه ی خانه ی اشراف سه تفنگدار دارد شاید 5 - 7 جلد !!!! تنها چیزی که به آن مطمئن بودیم این بود که الکساندر دوما ( هم پدر و هم پسر ) هردو در زمان ما متوفی محسوب می شدند !!!!
روژآن باندازه ی حوصله ی وبلاگ لاغر می شود !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد