یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

قدر عافیت ...

" قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید "

آدم وقتی این جمله را می بیند و یا از کسی می شنود زود یاد سرماخوردگی اش می افتد و یاد سلامتی اش که بزرگترین عافیت زندگی است ...

ادامه مطلب ...

روزگار بهم پیوسته ...

شعر تکراری دیروز ، که زیبایی اش را تکرار کم نمی کند ، هم نیم نگاهی بود به شب پنجشنبه و هم نیم نگاهی داشت به جمعه شب که مهمان بودیم ...

ادامه مطلب ...

نگاهی نو ...

امروز بحثی پیش آمد ، موافق میل و تجربه ی من !! چنان آرام از میان غرور و فروتنی رد شدم که انگار درکارتون " سفر به اعماق زمین " در مبارزه بین دو دایناسور از کنار آنها رد شده باشم !!! تجربه ی تازه ای نبود ولی این بار هر دو را بوضوح زیر نظر گرفته بودم !!

خاطرات عمر رفته ...

مولوی در یکی از شعرهایش آورده است : " ماهی از سر گنده گردد نی زدم " این عبارت کوتاه و در عین حال سنگین ، یکی از موارد اختلاف در بیان و معنی بود و زمان دبیرستان دبیر ادبیات نگون بخت ما هر از چند روزی بدام این سوال می افتاد و بیچاره هی توضیح می داد و ما هی جریان را کش می دادیم تا به زنگ آخر کلاس برسیم ...

ادامه مطلب ...