یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

پری سور ، دی ددر !!

پریشب مهمان بودم و خیلی دیر به خانه برگشتم ، فرصتی برای سر زدن به این یکی خانه نمانده بود و باید زودتر می خوابیدم تا به ددر دیروز برسم !! دیروز هم بعد از ددر رفتیم خانه ی دوستمان برای شام و باز دیر آمدم خانه ، البته این بار باید این یکی خانه می امدم ولی کابل رابط گوشی ام پیشم نبود و نخواستم مطلب بی عکس باشد و سرزدن دوستان تکراری ...


پری سور ( سور پنجشنبه ) !! 

پنجشنبه شب برای یک تک پا شب نشینی دعوت شدم و البته اسمی از املت هم بمیان آمد و کمی هم کرکری خوانی برای بازی تخته !! یکی از دوستان انگار تازه راه افتاده است و چند دور برد باعث شده است به کرکری بیافتد غافل از اینکه خاکستر نشینی ما از کثرت سابقه مان است !! 

عصر پنجشنبه رفتم و یک هارد خریدم تا بعد از این اطلاعاتم را یکجا نگهداری کنم و سرگردان در بین کامپیوترها نباشم ، برای همین تا 30 - 40 گیگ اطلاعات از کامپیوتر این خانه توی آن بریزم ساعت 9 شده بود و با عجله راهی مهمانی شدم !! 

در جواب دوستی که می خواست دنبالم بیاید گفته بودم کمی شانسم را بزنم به شارژ بیایم و انگار خوب جواب داده بود ، قبل از شام یک دست تخته بردم و بعد از شام یک دست دیگر !! شام هم جای همه ی املت دوستان خالی مفصل خوردم 


بدون شرح ولی با طعم رویایی !!


باقلوا !!!


درخت انجیری که از برگهایش دل کنده از میوه هایش دل نمی کند !!


======

دی ددر ( ددر دیروز ) !!

جمعه طبق معمول از ساعت 6 بیدار شده دوباره می خوابیدم و همینطور سلانه سلانه خودم را به ساعت 9 رساندم ... ساعت 9 با صدای زنگ دوستم بیدار شده و آماده شدم برای ددر رفتن ، موقع خروج از خانه چشمم به طناب انفرادی ام افتاد و برداشتم توی کوله ام انداختم و کنار آن یک تکه طناب 1 متری هم بود که برداشتم تا برای خودم کراوات درست بکنم و برای همین یادم رفت دوربین عکاسی ام را بردارم ...

توی ماشین که نشستم طناب را گره اعدامی زده و دور گردنم انداختم و شد یک کراوات اعدامی !! حالا را نمی دانم قبلا زدن و دیده شدن این نوع گره خوبیت نداشت و شاید هم کمی پیگیری !! اصولا یاد گرفتن انواع گره ها خیلی خوب است ، این گره ها حاصل سالها تجربه در رشته های مختلف است و حالا بصورت کامل شده در اختیار ما هستند و غالبا از پیشه ی دریانوردی بجا مانده اند !! دانستن گره مزایای زیادی دارد و اصلی ترین مزیت آن این است که یاد بگیریم گرهی بزنیم که ساده و محکم باشد و به راحتی باز شود ... فرق گره فنی با گره غیر فنی این است !! گرهی که باز نشود بدرد دَدر و دَدری مَرد نمیخورد !!!!

برنامه ی ما صعود به ارتفاعات قلعه " هلاکوخان " در جزیره ی اسلامی بود که از سال 52 رسما تبدیل به شبه جزیره شده است و اگر آب دریاچه ارومیه بهمین منوال عقب نشینی بکند از شبه جزیره بودن هم تبدیل به خشکی خواهد شد !! این جزیره توسط یک راه آسفالته ی خیلی مرغوب در حوالی سالهای 52 - 53 به جاده ی تبریز - آذرشهر متصل شده بود و یکی از عوامل مهم عقب نشینی و بهم خوردن اکوسیستم دریاچه همین راه آسفالته بوده است ولی امروزه همه ی کاسه کوزه ها سر سدهای خاکی در مسیر رودخانه های آبریز به این دریاچه شکسته می شود !!!

در ابتدای ورود به شبه جزیره در یک دکه چایی خوردیم و کمی سر به سر پیرمرد دکه دار گذاشتم و البته خیلی هم خوش بحالش شده بود !!

تقریبا حوالی ساعت 11/30 بود که صعود را شروع کردیم ... کراوات منهم از ابتدا تا انتهای برنامه به گردنم بود ...




جزیره دارای دو قله بزرگ است که یکی از آنها را هلاکوخان و دیگری را چپقلو می گویند !! وجه تسمیه این قلعه ی باستانی و شاید متعلق به دوران مادها به این دلیل است که مردم از خزائن هلاکوخان مغول افسانه ها ساخته بودند و چون هلاکوخان یک مغول هفت خط (!!) بود و روی اسب بدنیا آمد و روی اسب مُرد !! برای همین شایع شده بود هلاکوخان طلاها و غنایم جنگی اش را در یکی از جزیره های ارومیه مخفی کرده است و از زمانهای دور تا امروزه روز کند و کاو در گوشه و کنار جزیره های ارومیه صورت می گیرد !!!! 

بنای قلعه بالای یک کوه سنگی بسیار بزرگ قرار دارد و راه دسترسی به بالای این کوه بتدریج سخت تر شده و در ارتفاعات بالا نیاز به دست به سنگ شدن دارد ... یک قسمتی از راه دسترسی تقریبا بصورت عمدی تخریب شده بود و در اطراف قله سوراخ های قطوری برای کندوکاو دیده می شد و نشان از بکار برده شدن مته های بزرگ داشت !!! در یک قسمت هم نیاز به باز کردن طناب شد و خانم دوستم می گفت : " وقتی اول برنامه این ( من ) از طناب برای کراوات استفاده کردم متوجه شده بود که کارمان به طناب می افتد !! " در زمان های قدیم که در کسوت پیشرو و لیدر برنامه های تور بودم وقتی مسافری از من می پرسید :" قله کجاست ؟ " می گفتم : " جاییکه بهترین چشم انداز را داشته باشد !! " وقتی در بالاترین نقطه ی این قله و قلعه می ایستیم ، زیبایی چنان آدم را احاطه می کند که هیچ توصیفی باندازه ی حضور نمی تواند ان را بیان کند ... شکر خدا روی دریاچه مه شدید بود و زیبایی نتوانست بیش از حد احاطه مان بکند والا شور پرواز کار دستمان می داد !!! ( مابقی به روایت تصویر !! )


جبهه شمالی قله ... کوههای سفید پوش دور دست ، آسمان آبی و ...


درخت همیشه بهار !! سرسختی برای زنده مانده در دل سنگ !!


قله قلعه ی هلاکوخان با چشم اندازی بسیار زیبا از دریاچه ی ارومیه ... قله های برفی دوردست ... راه دریایی شهید کلانتری که به بندر گلمانخانه ی ارومیه وصل می شود و پیاله های سنگی قله که آب باران و شبنم ها را برای ما نگه می دارند !!


ورودی آب انبار با مجاری جمع شدن آب چشمه ها و آب باران در بالای ورودی !!


چند پله برای ورود به داخل آب انبار برای برداشت آب !!


غار سنگی با محوطه ای باندازه 7*7 ... 

تابستان ها مسافران تور را برای ناهار خوردن می بردیم داخل آنجا !!


مسیرهای که برای صعود یا پائین آمدن نیاز به استفاده از دست بود !!


 اواسط مسیر ، درخت زالزالک !!!

هجوم خاطرات خیلی شدید بود بطوریکه بعضی جاها راه رفتنم را با مشکل مواجه می کرد !! در قیامت این درخت اگر برای شهادت بیاید کار خیلی ها سخت خواهد شد !!


تک درخت !!

موبایل من زیبایی تک درخت را نتوانست نشانه برود ولی تنهایی اش را چرا !؟


مسیر بازگشت مان زیاد شلوغ نبود ، ولی حضور آدم های بی خیال که فرق نمی کند پشت فرمان نشسته باشند یا پشت ماسک های اجتماعی و ... و همیشه حضور آزاردهنده شان را به رخ دیگران می کشند حال جاده را می گرفت !! دوستم از نور بالای ماشین های پشت سری شکایت داشت و سبقت های بی موردو خطرناک بعضی ها !! می گویم : " وقتی پلاک ماشین را می بینی باید خودت حساب بکنی که باید حرص بخوری یا نه !! " 


نظرات 3 + ارسال نظر
وحید شنبه 11 آذر 1391 ساعت 21:59

واقعا که امان از دست هجوم " خاطرات ".
ای کاش راهی پیدا می شد تا آدم می توانست هر قسمتی از حافظه و خاطراتش را که بخواهد پاک کند ( و البته در موقع لزوم ریکاوری )
در ضمن در مورد تخته هم باید بگویم که درخت دو ساله "تماشای تخته " ما ثمر داده و به قول شاعر : من به خاکستر نشینی ، عادت دیرینه دارم ...

سمیه یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 20:37

سلام
باقلا رو هستم

عجب جایی رفتین به نظر سخت و طولانی میاد

کیفیت عکس ها چی میگه ....

khatere hastam یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 02:15

اوشون خودتون هستید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد