یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عزا در گربه خانه ی دادو ...

بعد از تعطیلات تاسوعا و عاشورا بعضی از گربه ها پیدایشان نبود و البته عدم حضور برخی بیشتر به چشم می زد ... همکاران با اینکه دائما از بابت گربه ها گلایه می کنند ولی خبر نبودنشان را هم آنها به من می رسانند !!

امروز در ساختمان اداری بودم که اس ام اس آمد جسد بیجان ژینوس پیدا شده است ، البته قبل از اینکه خبر را بدهند خیلی از کارهای اداری و تحقیقاتی را کرده بودند و شاید یک عکس هم به بی بی سی ارسال شده بود !! دادن خبر مرگ گربه های محبوب کمی سخت است و هر کسی برای آن پا پیش نمی گذارد !!
در زمان استراحت بین کاری کمی حول و حوش مرگ ژینوس بحث شد ، نمی دانم چه ویروسی به ملت تزریق شده است که اولین حدس ها ناشی از بدگمانی می باشد !! شاید هم از اثرات بنگاه های خبرپراکنی می باشد که اساس شان تخریب ذهنیت ها می باشد و متاسفانه موفقیت های چشمگیری در بین ملت ما پیدا کرده اند !!
من وقتی می گویم این خجه بانو می فهمد مردم حرف در می آورند ، یکی از همکاران می گفت بعد از چایی خجه آمد و محل پیدا شدن لاشه ی ژینوس را دید زد و رفت ، می گفتند حتما زمان صبحانه شنیده بود که کجا پیدا شده است ... بعد هم که آمد اتاق من و پرید بغل من و خودش را یک عالمه لوس کرد و شاید هم خوشحال شده بود که با مرگ ژینوس فرصت نازناز بازی هایش بیشتر شده است !!!!! حیوانات احساسات شان را راحت تر نشان می دهند و بیخود از فرط شادی به سر و سینه نمی زنند و خود را گریان نشان نمی دهند !!
مراسم خاکسپاری هم در محل مزار گربه های کارگاه صورت گرفت و نشانه های حزن و اندوه در چهره ی همکاران کاملا مشهود بود ، کافی بود من چند تا آه بکشم تا همگی به گریه بیافتند !!
اخیرا خیلی توی چشم بود و برای همین چشم اش زدند کور شده ها !! دو ماهی می شد که به او لقب ببر داده بودند بسکه جثه اش بزرگ شده بود ولی سر سوزنی آزار نداشت و مظهر تنبلی و خود لوس کنی بود ...

نظرات 4 + ارسال نظر
افسانه پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 12:56

سلام خدا صبرتون بده!
نیستید چرا!!
آپها باب میل نیست یا ....

نگار پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 13:37 http://heavenward.persianblog.ir

ای وااای گربه ی طفلکی...چقدر وحشتناک. حیوون به این ملوسی حیفه که بلایی سرش بیاد.
ایشالا بقای عمر باقی گربه ها. به خصوص خجه بانو با اون ابهتش.

سمیه جمعه 10 آذر 1391 ساعت 15:51

سلام
با اینکه با گربه ها میانه خوبی ندارم ولی دلم میسوزه طفلکی ...
فکر کنم خجه بانو تو این مسئله دخیل بوده تا جایگاه خودشو پس بگیره .

مینا زرپور شنبه 11 آذر 1391 ساعت 16:23 http://minazarpour.blogfa.com

درمحله ما مردی بود که کوچه به اسمش بود... یعنی آدم حسابی بود که کوچه به اسمش شده بود....حالا پیرشده وبچهه هایش همه به خارج ازکشوررفته بودند...برادرش هم مرد.یک شب همه دیدند که صدایش درکوچه می پیچد وناله میکند وهی میگوید مسلمونا....رحم کنین....وقتی سرک کشیدیم دیدیم برادرزاده هایش صبح آن روز اثاث کشی کردند ویواشکی ازپیرمردُرفته بودند....پیرمرد همه اموالش را به اسم برادرزاده ها کرده بود وآنها هم بدون هیچ نام ونشانی فلنگ رابسته بودند....
ازآن شب همه تا صبح ناله های مردی را میشنیدند که ازدست نامردمی ها ناله میکرد...یک شب جوانهای محل ازسرشوخی لحاف تشکی راکه عده ای به او داده بودند تا شبها سرکوچه درآنها بخوابد را آتش زدند...برف سنگین بود وشب بعد گفتند که جنازه مرد پیررا پیداکردند....کاش یکی به اندازه ای که شما گربه ها را دوست داشتید او را دوست داشت که جنازه اش راتحویل بگیرد و قبل ازشهرداری دفنش کند....خوش به حالتان...چقدرمهربانید.....واقعا خوش به حالتان....
خوش به حالتان که به حیوانات اینقدرعلاقمندید..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد