یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز پر بیگاری ...

خیلی ها عادت دارند تا سریع ترین راه را برای نتیجه گیری کارهایشان انتخاب بکنند و برخی ها هم سعی می کنند تا راحت ترین را انتخاب بکنند ، با اینکه همه می دانند باید بهترین راه را انتخاب بکنند ولی بندرت کسی پا در این راه می گذارد ...

دلیل هم دارد بهترین راه هزینه و وقت و تجربه و فکر و ... طلب می کند و این با زندگی ماشینی همخوانی ندارد ، نه اینکه بر این باور باشیم که زندگی ماشینی یعنی شل و ول بودن ، ولی خیلی مهم است که در کجای زندگی ماشینی قرار گرفته باشیم ؛ نوک پیکان یا نوک دم پیکان !!! نوک پیکان جایی ست که باید فکر کرد ، تولید کرد ، زحمت کشید و ... هرچه از این نوک فاصله بگیریم باید بهمان اندازه دنباله روی فکر دیگران بود ، مصرف کننده بود ، تنبل بود و ...
===
می گویند مردی وارد شهری می شود و می بیند موذن در اذان می گوید : " اینها می گویند الله اکبر !! ، اینها می گویند اشهد ان ... " وقتی اذان تمام می شود از موذن می پرسد : " مرد ناحسابی این چه نوع اذانی است که از خودت درآورده ای !؟ " جواب می دهد : " واقعیت این است که من ارمنی هستم و چون اینها موذن ندارند به من پول داده اند تا برایشان اذان بگویم ؛ منهم به این حرفها اعتقادی ندارم برای همین ابتدای هر عبارت اذان کلمه ی اینها می گویند را اضافه می کنم !! " ( البته این قسمتی از یک حکایت بود ، با کمی کم و زیاد کردن !! )
===
دیروز می خواستم ظهر به خانه بروم ، یکی از دوستان تماس گرفته بود مبنی بر اینکه رفقایش که آشنایای من هم می باشند می خواهند بروند فوتبال و از من هم دعوتی شده بود ... البته چون خودشان می دانستند که وضعیت زانویم خوب نیست برای همین زیاد ناز نکردم ولی گفتم بروم ببینم اوضاع چطور است ...
آخر وقت که می خواستم به حمام بروم سری به کارگاه زدم و متوجه شدم یک مصیبت در حال وقوع است ، طبق معمول کمی بدخلقی کردم و بعد برای رفع آن دست به کار شدم ... بعضی ها وقتی دسته گل به آب می دهند دوست دارند اولا آن را گردن یکی دیگر بیاندازند و این یکی از کاربردهای اساسی سوم شخص غایب در کشور ماست !! دیگر آنکه دوست دارند خودشان قضیه را حل بکنند و احساس افت شخصیتی می کنند تا همان ابتدا به بالادست یا فرد مطلع خبر بدهند ، این در همه جا صادق است و فقط شامل کارخانه ها نیست و انگار معضل فرهنگی - شخصیتی است !!!! مثلا سالهای قبل چند تن از کوهنوردان زیر بهمن مانده بودند ، عده ای صاحب ادعا بهمراه عده ای بی اطلاع صاحب عنوان و پست چند ساعتی بخیال خودشان زحمت کشیده بودند و بعد از اینکه بجایی نرسیده بودند و کمی هم کار را سخت کرده بودند به هلال احمر اطلاع داده بودند ، تلاشی هم که کرده بودند در طولانی تر شدن عملیات امداد موثر شده بود نه مفید !!!
دیروز خیلی شانسی به کارگاه سر زدم و متوجه شدم می خواهند با بدترین روش ممکن بخیال خودشان در سریعترین زمان موضوع را حل بکنند ( دلیل بدخلقی !! ) بعد مجبور شدم حدود دو ساعت باتفاق همکاران در یک شرایط سخت و سنگین رفع مصیبت بکنم !!! از فرط خستگی راه رفتنم مشکل پیدا کرده بود ... امروز بهمان دلیل دو نفر از همکاران مرخصی اس ام اس گرفتند و نیامدند !!!
از مشغله های مختلف و خرده ریزه عصر تا شب صرفنظر می کنم ...
با این وضع شب به سالن رفتیم ... شروع تایم 10/45 شب بود و نمی دانم چرا چنین زمان فاجعه آمیزی را انتخاب کرده بودند !! قبل از بازی ما یک تیم داشتند بازی می کردند که همان دقیقه ی آخر دو نفرشان گلاویز شده و رسما کتک کاری کردند ، بعد همه داشتند آن دو را شماتت می کردند که دوباره بهم ریختند و این بار چند نفری رسما کتک کاری کردند و الفاظ مبارک بهم تعارف کردند !!! ( البته فحاشی دو نفر به جایی نمی رسد ، یکی آنکه در قمار پول باخته است و دیگر آنکه در دعوا کتک خورده است !! ) تا ما وارد سالن بشویم چند سرباز هم از پاسگاه مربوطه آمده بودند !!
بازی خوبی بود ، فقط حیف که آخرش دعوا نداشت !!! حوالی ساعت 1بامداد به خانه رسیدم ، یک فقره بستنی برداشته و نوش جان کردم و رفتم بخوابم،  تا آمدم خواب ببینم صبح شده بود !! توی سرویس یک اس ام اس آمده است که اگر خواستی تعبیر خوابی را ببینی کلمه ی فلان را به فلان جا اس ام اس کن !!!! مخابرات برای خوابهای ندیده هم تعبیر می فرستد !!!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
عرق نعنا چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 18:07 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
نه خسته بابت دیروز!
متوجه شدم عرق نعنایی که جزو لینکهای شماست منم
متشکرم

سلام
بله ... و نه تنها جزو لینک های وبلاگ که جزو لینک های کابینت اشپزخانه هم می باشد

نگار چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 22:24 http://heavenward.persianblog.ir

سلام
ممنون از نظر بسیار تفکر برانگیز و زیبایی که برای وبلاگم نوشتین.
=============
من گاهی برای بعضی اهداف جدی، راه سخت رو انتخاب می کنم. خیلی وقتها از سختیش اذیت میشم. امیدوارم راه های انتخابیم درست باشه تا روزی به این نتیجه نرسم که انرژی غیرضروری مصرف کردم. هنوز که به تصمیماتم شک نکردم.

منوچهری پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 00:44

سلام، فضای جدید با اسم واقعی. مبارک باشه..

سلام
اینهم نوعی تبعیت از قانون جدید است که ماشین را عوض می شود کرد ولی پلاک بنام شخص صادر می شود ... ما هم پلاک مان را آوردیم کوبیدیم بالا سر خانه ی جدید !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد