یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک کتاب ، یک جرقه ...

 

دیروز سر راه انتظارم (!) سری به یک کتابفروشی زدم ... شاید خوب نباشد از سر بیکاری به کتاب سرزدن (!؟) ولی از خیلی از ول معطلی ها بهتر است ؛ کتابی یک جرقه ی خاموش است !!

 

 

نیم دوری زدم ، یافتن کتابی که در ویترین به من چشمک زده بود ،  در این بلبشوچینی ممکن نبود برای همین به خانم سر صندوق نام کتاب را دادم و بعد از جستجو جایش را نشان داد ، کاش روزی برسد که جستجوهایمان را کسی راهنمایی بکند ...

 


http://s9.picofile.com/file/8339607184/IMG_20181011_104506.jpg

 

هنوز نخوانده ام ولی انتخاب زیبائی برای نام کتاب داشت ، کتاب را گرفتم و بیرون آمدم ... باید خوشحال باشد که در این بیحالی کتاب خوانی ام خودش را به من تحمیل کرده است ؛ هنوز هم معتقدم کتاب زیاد گران نیست و این شامل کتب درسی و دانشگاهی نیست ، دادن ریالی پای مطالبی که به اجبار باید خوانده شوند ، دور انداختن پول است !!

 

سر راه فکری به سرم زد ، برای کسی که 50 سال بعد مطلبم را بخواند ، چه چیزی می توانم بنویسم !؟ آیا نوشته ام به او شناخت می دهد یا انحراف !؟ بصورت آزمایشی یک نقش مورخ معاصر بودن نباید زیاد بد باشد ...

 

شما هم امتحان کنید ، متنی بنویسید بقدر حوصله تان و گوشه ای بگذارید برای خوانده شدن در زمانی که مطمئنا از زمان ما دور خواهد بود ...هدایتگر باشید و شناخت بخش !!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
همطاف یلنیز جمعه 20 مهر 1397 ساعت 06:35 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
پیشنهاد وسوسه انگیزیست... بوقت حوصله ان شاءالله! ببینم چه خواهم کرد (فقط نقش مورخ رو متوجه نشدم یعنی از اتفاقات ایندوره بنویسم مثل جنگها و بلایای طبیعی و انتخابات و ... یا چی؟)

سلام
هر چیزی که فکر بکنید برای کسیکه سالهای بعد بخواهد بخواند ، مفید باشد !! شرح حال روزگار نباید زیاد بدک باشد

الهام شنبه 21 مهر 1397 ساعت 23:03 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

در این حس و حالی که الان هستم به نظرم فکر ترسناکی به سرتان زده..
«کاش روزی برسد که جستجوهایمان را کسی راهنمایی بکند» من دوست دارم کسی از پنجاه یا دویست و پنجاه سال بعد برای من که در گورم پیغامی بفرستد و بگوید این شخص آمده یا نه، کسی که جستجوهایمان را راهنمایی کند. آن وقت راحت تر در گور می خوابم.

سلام
خیلی خوبه که بتوانیم راهی برای ارتباطی متفاوت پیدا بکنیم ، ما هر روز در ارتباطان روزمره مشغول شده و با اعتراف به روزمرگی به استقبال گور می رویم ...
شاید زمانی که پیام می رسد هنوز زنده باشیم ... نباید به خواب راحت فکر کرد ، باید به زندگی آرام دل سپرد.

نگین شنبه 21 مهر 1397 ساعت 23:30

سلام بر جناب دادو

والا من که جرأت چنین کاری رو اصلاً ندارم!
50 سال دیگه نوشته هامو کسی بخونه لعنت میفرسته به روح نویسنده!

حالا شعرهام ااااااای یه چیزی! تازه اونم فقط بعضی هاشون!

دور از جون شما، حس عجیبیه وقتی کسی نوشته هات رو بخونه در حالیکه تو سالهاست زیر خروارها خاک خوابیدی...

سلام
البته شما نوشته های ماندگاری دارید ... و اگر نوشته های توی اینترنت یهو دود نشوند باندازه ی کافی یادداشت خوب دارید ، می توانید آنها را پرینت گرفته و نگهدارید ...

نگین شنبه 21 مهر 1397 ساعت 23:35

از این فکر که تاثیر تو بی اهمیت است بر حذر باش. تو یکی از هشت میلیارد انسانی هستی که با پیش بینی فعلی در سیاره زمین تا 2025 ساکن خواهند بود؛ تو مثل هر یک از آن ها به اندازه یک نفر سهم داری. نه کمتر از اشخاصی که جلو را اشغال کرده اند و به آن ها قدرتمند گفته می شود و نه بیشتر از بدبختانی که ظاهرا حساسیت برانگیزند و به آن ها مطرود می گویند.

باید کتاب جالبی باشه...

کتابی با مسماست ، ولی ظاهرا ترجمه و نثر خوبی ندارد ، اشتیاق خواننده را کور می کند ، باید خواند و ادامه داد تا چه شود ...
مهم موضوعات نوشته شده ی یک فرانسوی بظاهر دانشمند نیست ، مهم این است که هر کسی برای 100سال بعد چه حرفی برای زدن و انتقال دادن داشته باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد