یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تاخیر ...

 

این روزها سرم خیلی شلوغ نیست ولی در و تخته ی وقت و فرصت به هم نمی آید ، وقتی وقت دارم کامپیوتر در دم دستم نیست و وقتی کامپیوتر دم دستم هست اینترنت ادا درمی آورد و و وقتی هر دو هستند من سرم به کار دیگری گرم است ...

   

بنظر من چیزی که کشورهای اول را از کشورهای دوم و سوم جدا می کند ، مدیریت زمان می باشد ... و وقت آنها واقعا طلا می باشد و برعکس در کشورهای رده سوم و امثال کشور ما وقت نه تنها طلا نیست بلکه مفرغ هم نیست !! و برای همین بدون اینکه ناراحتمان بکند آن را هدر می دهیم و از اینکه اوقات دیگران را نیز هدر بدهیم کوچکترین احساس ناراحتی به ما دست نمی دهد ، فرقی نمی کند در خانه باشد یا در خیابان و یا در ارتباطات کاری و ...

 

چند روز پیش من پیش دوستم بودم و یک طرح کتاب مخصوص داشتند و  برای جلد و پشت جلد و صفحات داخلی می خواستند عکس هایی بگذارند و البته کار از نوع طراحی بالادست نبود و بیشتر صفحه آرائی بود و برای همین به من پیشنهاد دادند و من دو روزه کارشان را تمام کردم ، البته عکس هایی که داشتند را از اینترنت و انیستا برداشته بودند و مجبور شدم دو ساعت برایشان کلاس عکاسی و وضوح و ... بگذارم و صدالبته حرف همان حرف اول شان بود و آنهمه توضیح از جیبم رفت توی دهانم و برگشت به جیب خودم !!!

 

مانده بود چند سطری که پیشنهاد دهنده در انتهای کتاب می خواست قید بکند و قرار بود در پشت جلد نوشته شود و همین دو خط برای من یک روز تمام آب خورد !! با توجه به عجله ای که داشتند ، قرار شد دیروز صبح من اول وقت در چاپخانه باشم و مطلب را برسانند ؛ ا زکارمندان متعهد بودند و از تلگرام و خیلی از نرم افزار های دیگر استفاده نمی کردند !! خلاصه اینکه از ساعت 9 نشستم و ساعت 12 تشریف آوردند و دلیل شان هم این بود که جناب آقای ... توی جلسه آنها را نگهداشته بودند و نمی توانست بیرون بیاید !! من هم با یک غیظ مخصوص به خودم جناب آقای ... را با دستور العمل شستشوی پتو شستم و چلاندم و کنار گذاشتم و گفتم : " آقای ... هر ... که باشند برای خودشانو کارمندان زیردستشان هستند !! من 3 ساعت اینجا نشسته ام تا مثلا کار عجله ای شما راه بیافتد ؛ البته از همان ابتدا هم می دانستم که برای کارمندان دولت تنها چیزی که مهم نیست وقت است ، چون از جیب دولت هزینه می شود و آنها برای وقت تلف کردن حقوق می گیرند !! " و نشستم پشت کامپیوتر و مطلب را که باید بصورت تایپ شده می آوردند ار خودم تایپ کردم !! ایشان بلافاصله بعد از دادن مطلب رفتند و وقتی دوستم تصویر پشت جلد را برایش فرستاد و نظر خواست ، همانجا تائید کرد و وقتی دوستم خواست که بیایند و از نزدیک ببینند جواب داده بود که دوستتان خیلی عصبی شده است و بهتر است من به چشمش دیده نشوم !!!!!!

 

دیروز بعد از ظهر هم باید به دو مجلس ختم می رفتم و هم باید در مجلس گرامیداشت دکتر فردی شرکت می کردم و هم اینکه عصر والیبال داشتم و زمان هر چهار برنامه روی هم افتاده بود !! با خیال راحت و یک منطق دو دو تائی ، از خیر شرکت در مجالس ختم گذشتم و به والیبال رفتم تا ارزش ورزش حفظ شده باشد !!

 

قبل از والیبال در واتسآپ با دوستم در کانادا که همینطوری ، 4 سال ارتباطمان تعطیل شده بود !! ، یک گپ اینترنتی داشتم و چند تا عکس رد و بدل کردیم ... می گفت : " وقتی ما اینجا افزایش قیمت دلار را شنیدیم شاخ درآوردیم !! " و من گفتم : " اینجا مردم آنقدر فلکسیبل شده اند که دلار تا 30 هزار تومان هم برود نه تنها شاخ در نمی آوردند بلکه جای شاخ شان هم نمی خارد !! "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد