یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزگار پر حُباب ما ...

 

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبـــــابی بر لب دریا کشید

  

از قرار معلوم حضور و وجود حباب نه به این چند ماه اخیر و ورود حباب به بازار دلار و ارز که از زمان های دور وجود داشته است ، چنانکه جناب شاعر باشی هم زندگی را مانند حبابی دیده است گذرا ؛ و چه بسا این گذر حبابی از خود زندگی بیشتر بوده باشد و یکی دو نسل را درخود جا بدهد !!

 

واقعیت این است که زندگی ها بدلیل خاصیت پرتلاطمی که دارند ، دائما در حال تولید حباب هستند و امروزه کمتر زندگی آرام و با نشاطی وجود دارد که تولید حباب نکند !! و خیلی از رفتارهای بظاهر شاد  وپرنشاط که زورکی تولید می شوند خود بیشتر از حالت طبیعی حباب تولید می کنند و برای همین است که زندگی انسان ها برای همدیگر قابل مشاهده تر شده است و مردم دائما دنبال حباب های فکری و رفتاری دیگران حرف می زنندو شاید نمی دانند که دیگران هم به همان اندازه و شاید با وضوح بالاتری زندگی و حباب های آنها را می بینند !!

 

روزگار ما روزگار پر حبابی می باشد و تقریبا در همه جا می توان این حباب ها را دید ، چه در زندگی های بظاهر مذهبی و چه در زندگی های بظاهر آزاد از محدودیت های دینی !! و شاید حباب نتیجه وجود تعارض و تضاد در زندگی و رفتار بوده باشد !! این دلیل می تواند در همه جا صدق بکند ، حتی در بازار دلار و ارز !!! وقتی قانون مشخصی و یکسانی برای ارز وجود نداشته باشد ، طبیعی است که رفتارهای مختلفی با سلایق مختلف انجام می پذیرد و نتیجه ی آن ، حباب بزرگتر از خود واقعیت دلار و ارز می شود !!

 

وقتی مسایل دینی قاتی سلایق شخصی و برداشت های شخصی می شود ، ریاکاری و تزویر که از نشانه های بارز تعارض و تضاد می باشد رخ می نماید و آن وقت است که افراد آنقدر حباب در اطراف خود تولید می کنند که اصل قضیه به حاشیه می رود !! در مورد دلار و ارز شاید بشود کاری انجام داد و قانونی صادر کرد و نسبت به آن عمل کرد ولی در حوزه دین ، تحقق آرزوی رفتارهای بدون حباب کمی تا قسمتی محال است !! مخصوصا که بالانشین ها خود بیشتر از پائین دستی ها تولید حباب می کنند و هر روز شاهد انشعابات بیشتری در زمینه مسائل دینی هستیم !! هر کسی برای خودش تریبونی دست و پا کرده و در مجلس های مختلف تعریف های مختلفی از دین ارائه می دهند و همه هم مرجع و منبع هایی دارند که به برداشتی که از دین دارند کمک می کند ...

 

دیروز حدود نیم ساعتی در یک ترافیک مرده گیر افتاده بودیم و از قرار معلوم این ترافیک محصول یک مراسمِ ختم بود !! البته این حضور پررنگ در مراسم ختم یک جوان می توانست دلایل مختلفی داشته باشد (!) دلایلی که درصد بیشترش اصلا به آن جوان ربط نداشت و بنوعی به رخ کشیدن حضور اجتماعی فرد و فامیل خاصی بود !! انواعی از دسته گل ها و تابلوها که نشانه ی عرض ارادت می باشد در کنار خیابان چیده بودند و جماعت سیاهپوش این طرف و آن طرف می رفتند !! نمی دانم میزان فاتحه و آمرزشی که نثار روح مرده شده بود چقدر بود (!؟) ولی از جمعی که توی اتوبوس و کنار من گیر افتاده بودند و کلافگی سایر ماشین ها می توانستم میزان فحش و لعنتی که نثار صاحبان عزا می شد را بشنوم !! البته این مردم آزاری برای برخی ها توجیه منطقی دارد ، مثلا قسمتی از خیابان را با بنر اختصاص می دهند به یک تکیه و محل اختصاصی و مثلا دارند مراسم عزاداری ترتیب می دهند ولی وقتی به جمع و رفتارشان نگاه می کنید می بینید که به یک دورهمی بانشاط برای یک کارناول شادی از نوع سیاه بیشتر شبیه است و البته اگر اعتراضی بشود ، پرچم سیاه را نشان می دهند !!!

 

دیروز فیلمی دست به دست می شد و یکی از مداحان خیابانی (!!) که هزینه ی گزافی برای کارناوالشان پرداخته اند و معلوم است دست هایی پشت سرش هستند (!!) داشت دری وری می گفت ، البته حرفهایش خوب بودند هااااا ولی برازنده آن دهان نبودند !! ما یک مثلی داریم که می گوئیم " نولار سفه آغیزدان چیخاندا ، یاخچی سوزدی !! " ( یعنی حرف خوبی هست هرچند از دهان بدی خارج شده است !!! ) و شعری را هم خواند در جواب به اعتراض برخی از مردمِ معلوم الحالی (!!) که طبق عادت به محرم و عزاداری های خیابانی گلایه دارند و البته آنها هم گاهی تندروی می کنند (!!) با این مضمون که " این شهر پرگناه ، باید به من هیئتی عادت بکند !! " و اتفاق من حرفش را تائید کردم و گفتم جمله ی خوبی است ولی نه در دهان چنین شخصی که خود لکه ننگی بر قبای هیئتی بودن می باشد و رفتار و زندگی اش با چیزی که به زبان می آورد همساز نیست !!!! یعنی حباب زندگی اش چنان بزرگ است که داخل آن زندگی می کند !!!


آنقدر دیر کردم که بهترین کار همان بود که با آن اتوبوس به خانه برگردم !! تا اتوبوس سر و ته بکند میان بر زده و یک ایستگاه جلوتر آمدم و رفتم تا یک هندوانه بخرم ، تصویر پست قبلی مرا به هوس هندوانه خوری انداخته بود !! یکی را برداشتم و فروشنده گفت : " همه شان رسیده هستند !! " گفتم : " در این وقت از سال هندوانه نارس پیدا کردن ، تخصص می خواهد !! " میوه به وفور و با تنوع بالائی در بازارچه وجود داشت ، و بنظر من چندان هم گران نبود !! ما عادت داریم زیاد بخریم و کم بخوریم و نیمی از انچه خریده ایم را دور بریزیم ، در نتیجه بنظرمان قیمت بالا می آید ولی فکر کردم که توت فرنگی در تمام سال وجود دارد و وقتی آدم می خواهد هر وقت که دوست داشت ، هر چیزی را بخورد ، بهتر است هزینه اش را هم بدهد !!! البته یک نفر داشت نارنگی می خرید و انتظارداشت نارنگی را نباید گران بخرد ، چون ربطی به دلار ندارد (!!!؟؟؟) د رحالیکه خودش می دانست نفسی که می کشد هم می تواند به دلار ربط داشته باشد !!

 

توی اتوبوس پیرمردی که داشت یک کالسکه ی خرید را دنبال خود می کشید سوار اتوبوس شد و کنار من نشست !! اولین چیزی که به زبان آورد این بود : " گرانی بیداد می کند !! " من هم به وسایلی که خریده بود اشاره کردم و گفتم :" خدا را شکر با اینهمه خریدی که کرده اید تا شش ماه دوام می آورید !! " دید که من اخلاق خوبی برای همصحبتی ، آنهم از این جنس موضوعات ، ندارم (!) ولی یکی خورده بود و می خواست جبران بکند و ادامه داد : " مردمی که ندارند چه گناهی دارند !؟ " گفتم : " چهل سال است که این مردم مستضعف دارند می میرند ، ولی هی جمعیت شان اضافه می شود !! "

 

کمی بعد دوباره از جلوی همان مسجد رد می شدیم و تابلوها و گل ها را نشان دادم و گفتم : " برای تهیه این تابلوها و گلها که قیمت کمی هم ندارند ، از شکم زن و بچه ی خودشان نبریده اند ، بلکه سر دیگران کلاه گذاشته اند ... وقتی اینطور زندگی کردن را می پسندیم باید تاوانش را هم بدهیم !! فرقی نمی کند تاوان برای کار خودمان را بدهیم یا تاوان برای کار دیگری را ... "

 

===

 

شب خانه ی مادربانو بودیم و هندوانه را هم بهمراه بردیم ، وقتی داشتند کارد در شکمش می کردند ، صدای پاره شدنش گواه بر رسیده بودنش بود !! مادربانو از من پرسید : " شما هندوانه را می شناسید !؟ ( منظور تخصص در جدا کردن هندوانه خوب !! ) " گفتم : " نمی شناسم ولی از دور سلام و علیکی باهم داریم !! " و ادامه دادم  " " تخصص در شناخت هندوانه در اواخر تیرماه و اوائل مرداد لازم می شود که هندوانه تازه پایش به بازار می رسد !! در اواخر شهریور هندوانه کال پیدا کردن سخت است ! " قرمز و شیرین بود و خاصه تر اینکه هنوز یخچال تشریف نبرده بود ، هندوانه بدلیل داشتن ویتامین 3 بالا ، همان لحظه ای که بریده می شود یک خنکی خاصی پیدا می کند و من هندوانه را در همان دما دوست دارم بخورم ؛ اصولا با میوه ای که یخچال رفته باشد میانه ای ندارم !!!!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 11:18

سلام

فکر کنم بچه هایی که این دوره متولد میشن، وقتی زبون باز میکنن، بجای مامان و بابا، میگن حباب !!

سلام
البته بخاطر حباب شاید کمی دیر زبان باز بکنند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد