یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آت اوروسی !!

 

امروز بعد از دو هفته سواراتوبوس شدم و به مرکز شهر رفتم ، یکی دو هفته بود که مشغول بودم و وقت نمی کردم اتوبوس سوار بشوم ، به نظر من اتوبوس سوار شدن را باید یک رشته ی ورزشی بحساب بیاورند ، یک چیزی مثل " پرورش اعصاب " و یا " پرورش اخلاق " !! و صد البته از ورزش های خطرناک محسوب می شود چون با کمی زیاده روی می تواند به بد اخلاقی و بی اعصابی منجر بشود ...

  

 

چند سال پیش بود که یکی از دوستانم کتابی به من هدیه داده بود بنام " ناتور دشت " نوشته ی جری دی سلینجر !! دیروز عصر بعد از یک عالمه پیاده روی سری به خانه ی مادر زدیم وشام آنجا بودیم و توفیقی شد تا پای تی وی بنشینم و فیلمی که درباره زندگی این نویسنده ی بزرگ آمریکائی ساخته بودند را ببینم ؛ فیلم فوق العاده زیبا و سلیس و واضحی بود و تمام جوانب در مورد تشریح زندگی یک نویسنده و شخصیت بزرگ را رعایت کرده بود ... نه از بزرگنمائی خبری بود و نه از تخریب شخصیت !! چیزی که بود را نشان می داد و اگر جلوه هایی به آن افزوده بودند ، طعم و بوی آن را تغییر نداده بود !! یادم آمد از سریال های آبکی داخلی که اغلب با عنوان " فاخر " از آنها یاد می شود و تماما با بزرگنمائی و تخریب و ... همراه هستند و بالاخره نمی شود در مورد شخصیت بزرگ اجتماعی و یا هنرمند و ... به یک نتیجه ی خوب رسید !!

 

در فیلم مزبور یک ویراستاری بود که در دانشگاه کلمبیا برای دانشجویان رشته ی ادبیات در مورد نویسندگی تدریس می کرد و خیلی روی شخصیت سلینجر کار می کرد تا همان چیزی بشود که شده بود !! و این یک واقعیت را نشان می داد و آن اینکه برای بزرگ شدن و مطرح شدن و ... علاوه بر داشتن جنبه و جربزه و اراده و ... باید راهنماهای خوبی هم داشت ... متاسفانه درجامعه ی ما یا راهنماها خودشان را زیاد بزرگ بحساب آورده و نقش سکانداری را بعهده می گیرند و یا کسانی که سکانداری می کنند بیشتر از یک راهنما نیستند و برای همین همیشه رشد فرهنگی در یک دور باطل می گردد و همینی می شویم که هستیم و در نهایت هم نمی توانیم راهنماهای پائین دستی را مقصر بگیریم یا سکاندارهای بالادستی را !؟!؟ و همانا دادو بود که گفت : " گیج ماندن یکی از نشانه های جامعه ای است که در دور باطل گرفتار آمده است ! "

 

امروز کمی مانده به ظهر به مغازه دوستم سری زده و نیم ساعتی منبر گذاشته بودم درباره دو شخصیت مرموز ؛ یکی همان چوپان دروغگو که ماشین سازی تبریز را خریده بود و از ابتدای ماه در بازداشت می باشد و معلوم شده قضیه یک پولشوئی بزرگ بوده است ( در حدود 200میلیون یورو !! ) و دیگری شخصی بنام زنوزی با ابتدا و انتهای مرموز (!!) که حدود 15 سالی است که قدعلم کرده است و مانند کلیدی به همه ی قفل های منطقه می خورد و این روزها با تجهیز تیم تراکتورسازی به مهره های ارزشمند ، در سطح ایران از تیم تراکتور سازی یک تیم کهکشانی مانند رئال مادرید در اسپانیا ساخته است و چون معلوم نیست دُمش به کجا وصل است ، حتی دو آتشه ترین هواداران تراکتورسازی هم در نوعی از بیم و رجا به سر می برند !!! مثلا امروز یکنفر می گفت : " قسمتی از سهام تیم تراکتورسازی متعلق به امام جمعه تبریز می باشد !! " و دلیل اش این بود که توجیهی برای اینهمه ریخت و پاش نمی یافت ... نیم ساعت منبری که گذاشته بودم در تبیین جایگاه افراد مرموز در جامعه بود !!!

 

بیرون آمدنی یک همراه داشتم و تا سر خیابان دارائی که امروزی پاتوق دلارخرها و دلارفروش ها می باشد ، همقدم بودیم ... قبل از اینکه به آنجا برسیم یک توجیه منطقی در مورد حفظ ارزش پول با خرید سکه و دلار ارائه کرده بود و من فقط گوش کرده بودم و موقعی که داشتیم به آنجا نزدیک می شدیم پرسیدم : " آیا در این جامعه فقط اینها ارزش پولشان را می فهمند و دیگران نمی فهمند که دنبال این کار نیامده اند !؟ " و او دنبال جواب می گشت !! وقتی به نفر اول در آن مجموعه رسیدیم به او گفتم : " از نفر اول تا آخر ، مستقیم توی چهره هایشان نگاه کن !! اگر یک قیافه ی مثبت پیدا کردی و یا از تماشای قیافه ی اینها یک میلی مول در متر مکعب (!) توانستی انرژی مثبت بگیری (!!) آنطرف خیابان تو را مهمان ناهار خواهم کرد ... آنهم مثبتی که تو در نظر داری و نه مثبتی که من تعریف بکنم !! "

 

وقتی نفر آخر را رد می کردیم ، با خنده گفت : " والله از مجموع این قیافه های درهم و برهم آن یک میلی مول (!) انرژی مثبت را نمی توان گرفت چه برسد از یک قیافه !؟ " گفتم :" یک اصطلاحی داریم ، « آت اوروسی !! » ( دزدِ اسب !! ) ، همه ی این قبیل افراد با تمام منطقی که دارند و تمام زرنگی هایشان در زیرمجموعه ی طایفه ی اسب دزدها بحساب می آیند ... اینجا که سر خیابان بود ، اگر وارد زندگی شان بشوی می بینی که آنجا هم اثری از انرژی مثبت نیست !!! در اینکه اعتبار آقایان را آقازاده ها به باد داده اند ، شکی ندارم (!!) ولی اینها نه آقا هستند و نه آقازاده ، اینها همان آت اوروسی هستند !! "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد