یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سال تکانی ...

 

این روزها نوشتن مان نمی آید ، نه اینکه اتفاق خاصی نیافتد که لازم به یادداشت برداری نباشد ؛ شکر خدا و به لطف ابر و باد و مه و خورشید و فلک که همیشه در کارند و خلایقی که خواسته یا ناخواسته همگی سر کارند !! هر روز برای یک کتاب نوشتن حرف پیدا می شود ...

  

 

تکنولوژی هم که به لطف اغیار از خدا بیخبر ، همیشه چند گام از ما جلوتر ساخته و پرداخته می شود تا زحمت یافتن راه هم از ما برداشته شود ولی چه می شود کرد که با اینهمه امکانات باز کم می آوریم و دو قورت و نیم مان باقیست !!


گاهی فکر می کنم در روزگاری نه چندان دور ؛ مثلا همین 50 سال پیش چند نفر بودند که اگر هم حرفی برای گفتن داشتن ، کاغذی برای نوشتن نداشتند و تهیه لوازم التحریر آنگونه که امروز هست برایشان مقدور نبود !! و در روزگاری کمی دورتر و باز نه زیاد دورتر ؛ مثلا 100 سال پیش ، چه درصدی از افراد این سرزمین پر حرف و حدیث (!) ، اگر حرفهای زیادی برای گفتن داشتند ، سواد نوشتن نداشتند !! و شاید کمی هم دورتر بدبختی چنان سایه ی سنگینی داشت که مردم نمی دانستند از کجای زندگی باید بکشند و برای همین خیلی ها حرفی برای گفتن نداشتند !!!

 

یکی از دوستان تعریف می کرد که اخیراً قلم هوشمندی اختراع شده است که هر چه می نویسد را در حافظه اش جمع می کند !! رکوردر هم که سالهاست در دسترس ما قرار داده شده است !! حرفی داری بزن !! مطلبی داری بنویس !! هر چه می خواهد دل تنگت بگو !! ولی باز می بینیم که تکنولوژی تنبلی روز به روز آپ تو دیت تر می شود !!

 

خیلی دوست داشتم تا آخر امسال کتاب پنجم را هم تمام بکنم و فاتحه ی محموعه ی اول خوانده شود ولی نشد !! هر بار که برای نوشتن نشستم انگار دستی بالاتر از من با یک مسئله ای که پیش پایم می گذاشت ، کلید ریستارت خوصله ام را می زد و داستان همانجایی ماند که ماند ...

 

خیلی دوست داشتم تا پایان امسال داستان بازنشستگی ام تمام شود و فارغ از بدو بایست های بی ثمری که سالهاست گریبانگیر صنعت و اقتصاد شده است بروم برای خودم غازهای فکرم را بچرانم ، ولی به لطف دولت تزویز نشد !! شاید در جاهای دیگر رو ی خوب  سکه ی دولت افتاده باشد ، ولی متاسفانه سهم صنعت و اقتصاد جز دروغ و شایعات وزارتی و ... چیزی نبود !!

 

بحث فروش کارخانه در این چند سالی که گذشت بدترین حکایتی بود که پایانی بر آن نبود !! مخصوصا در این دو سالی که گذشت ، سر کشمکش های سازمان گسترش و خصوصی سازی ، اوضاعمان مثل اوضاع بچه های طلاق بود !! بی صاحب و بی سرو سامان !! سرودهای این سالهای ما با " دویدیم و دویدیم " آغاز می شد ولی همیشه به " به جایی نرسیدیم !!" ختم شد ...

 

با این حال سال زیاد بدی هم نبود ، باید از این طرف هم نوشت ... جای شکرش باقیست که هنوز کفه ی دلخوشی ها بالاتر ازناخوشی هاست !! ولی ناخوشآیندتر از این چه می تواند باشد ، هر کجا که بدون برنامه ریزی جلو رفته بودم بیشتر خوش گذشته بود و برای سال جدید دوست داشتم بی برنامه زندگی کردن را سرلوحه قرار بدهم تا در این جنگل بی صاحب که هر شغالی هوس شیر شدن می کند و هر گنجشکی خود را با سیمرغ اشتباه می گیرد (!) انرژی ام را برای برنامه ریزی تلف نکنم ولی چه می شود کرد که نیت مان فاش شد و کتاب زندگی ورق خورد ...

 

و انشاءالله از سال جدید روز نو و روزگاری نو ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 12:38 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
عجب! پس بلاخره شما هم از این جمله
این روزها نوشتنمان نمی آید
استفاده کردید
ان شاءالله روز و روزگار نو پر خیر و برکتی در پیش رو خواهید داشت

سلام

سروش چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت 15:23 http://azadkish.mihanblog.com

دادوجان، خواندم. بی نظر نیستم اما هم تمرکزش ر ندارم و هم شاید حوصله ی نوشتن. فکری هم برای بدهیهای من بکنین، خوشحال میشم.

سلام
فعلا تا از نحوه و میزان بدهی ها خبر دار بشوم بهتر است دست به دعا بشوم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد