یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

توپ هم توپ نادر شاه !!

 

برای امروزمان مرخصی رد کردیم تا در استراحت سپری کنیم ... از قرار معلوم کارخانه هنوز کار نمی کند و کارگران بجای وعده ی سرِخرمن پول می خواهند تا چرخ زندگیشان بچرخد !!

  

 

صبح اول وقت بازار که بشود همان حوالی ساعت 11 ، سری به یکی از دوستان زدم تا ببینم اوضاع اقتصاد خُرد چطور است ، طبق معمول شکری ست با شکایت !! دوستم پخش عمده ی کفش دارد و فصل خریدهای عید است و تقاضای جنس و چک های برگشتی که روی دست اش تلنبار می شوند و صدالبته بدحوصله گی اش از مالیاتی بود که برایش درنظر گرفته بودند !!

 

کمی نشستیم و گفتیم و خوش گذراندیم و بعد با یکی دیگر از دوستان قرار گذاشته و بازار را ترک کردم ؛ این بار مسیرمان " برویم ببینیم کجا می رویم !! " بود ، البته قصد اصلی من دیدار بود و این دیدار خودش برنامه ای شد !!

 

منهم تصمیم گرفتم تا دوستان را کمی بذوقانم و برای همین سرِ راهی که معلوم نبود سر از کجا در می آورد به عکاسخانه ی عصر جدید ، خدمت دوست بزرگوار آقای جدیدالاسلام رفتیم ... برای هر تازه واردی آنجا جوی بمراتب سنگین تر از جو موزه دارد !! چون کسی که برای اولین بار وارد می شود پیشفرضی باندازه یک آتلیه دارد ولی با انبوهی از عکس های هنری و دوربین ها و وسایل آنتیک و خاص روبرو می شود و تا چند دقیقه شوکه می ماند !!!

 

خود جناب جدیدالاسلام ، دفتر کارش ، نوع برخورد و پذیرایی اش و ... یک برنامه ی توریستی کامل می باشد . دفترهایی که برای مطالعه ی افراد در اختیار می گذارد علاوه بر مطالب گیرا و تاریخ و ... حس خاصی از زنده بودن در خود دارد !! کمی اختلاط کردیم و دوستان دفاتر را تماشا کردند و برای نوبت اول همین اندازه کافی بود و از آنجا خارج شدیم و رفتیم لاله پارک !!

 

کمی هم آنجا بودیم و خریدکی هم کردیم ... یک پسر جوان که فروشنده تشریف داشت به زور به من می گفت پیراهن لارج برایم اندازه می شود !! گفتم : " بدن من خودش را نشان نمی دهد و خودم بهتر می دانم دردش چیست !! " شصت و پنج بار لباس پرو کرده بودم !! ناهار را هم آنجا خوردیم و ...


وقتی به محله رسیدم ، در عرض نیم ساعت دو فقره مجلس ختم پاس کردم !! از هیچکدام خبر نداشتم و یهویی یکی به تورم خورد و اطلاع رسانی کرد و خیلی هم خوب شد که به آن مجالس رفتم ؛ خوب است آدم یک مدیر برنامه داشته باشد تا این کارها را برایش ردیف بکند ، ناشکری نباشد وضعمان توپ است ( توپ پینگ پونگ ) هر وقت اندازه ی توپ بسکتبال شد ، یک منشی باید بگیرم !!! خدا را چه دیدید شاید توپمان اندازه ی توپ نادرشاه شد و مدیر هم گرفتیم ...

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سحر خانمممممممم پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 21:57 http://maloosak.69.mu

امیدوارم همیشه شاد باشین و سلامت
ممنون
1665

سروش جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 10:00 http://azadkish.mihanblog.com

گوش شیطان کر، یک بار هم من زودتر از نگین خانم اینجا پیام میگذارم! ولی میترسم قبل از من پیام گذاشته باشد و هنوز شما منتشرش نکرده اید!
کفش تبریز... خدا از سر تقصیرات چین نگذره!
جدیدالاسلام من ر یاد حاج آقای نومسلمان انداخت. چند روز هم بند بودیم!
"بذوقانیم" و "مجلس ختم پاس کردیم" هم جالب بودند.
از آن خریدی که مدتها پیش برای گربه ها کردید، پیداست وضعتان چطور است دادوخان. حنای شما رنگ ندارد! من دیروز خواستم برای بچه گربه ی دور و برمان بال و گردن کیلویی 1500تومن بگیرم که نداشت! قسمتهای دیگر بود کیلویی 2000تومن که از خیرش گذشتم!
وضع شما توپ نادرشاه اگر نباشد، توپ شاه سلطان حسین هم نیست.

گوش شیطان اگر کر نبود اینهمه لعنت و نفرین را می شنید و از رو می رفت !!
کفش تبریز یک چیز خاص است ولی بازار را کفش های معمولی تولید تهران و تبریز و شاید هم چین پر می کند ، خدا خیر بدهد چین را والا خیلی ها باید با دمپایی زندگی بکنند ... همه چیز گران است و قدرت خرید مردم خیلی پائین !! شصت درصد بازار اروپا دست چین است حالا 99 درصد بازار ما اگر دست چین باشد جای تعجب نیست !!

نگین خانم رفته قدم زنی صبحگاهی

خلیل جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 22:54 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام

امیدوارم توپتان نادری شود.

سلام
مرسی

khatere hastam دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 15:00

از عکاس خانه دوستتان نوشتید چه جای خاص وجالبیه این یعنی خلاقیت... احسنت دارن ایشون(گــــــــــــــــــــل)

باید پست تصویری در رابطه با آنجا بگذارم ...

khatere hastam دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 21:18

حتما اینکارو بکنید بی صبرانه منتظریم (بازم گـــــــــــــــــــل)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد