یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزی که شب اش بهتر بود !!

 

دیروز بعد از اینکه معلوم شد مدیرعامل حال آمدن از تهران را ندارد (!!) کارگران دست از کار کشیدند تا بلکه یکی بیاید و از اینهمه بی تدبیری دولت و بی مسئولیتی وزارتخانه  و بی کفایتی سازمان و ... جوابگوی اینهمه مطالبات معوق باشد !!!

  

 

شعار دادن و دیگران را مقصر جلوه کردن ، زیاد سخت نیست !! ولی بنا به شعر معروف ناصرخسرو که می گوید : 


نشنیده‌ای که زیر چنـــاری کدو بنــــــی

بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟

پرسید از آن چنــار که «تو چند ساله‌ای؟»

گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»

خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز

بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»

او را چنـــــــار گفت که «امروز ای کــــــدو

با تو مرا هنــــوز نه هنــــگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهــــــــــرگان

آنگـه شود پدید که از ما دو ، مرد کیست»

 

از اوضاع قاراشمیشی که قصد خوب شدن ندارد معلوم است که تدبیر هم شعاری بیش نبوده است !! هر از گاهی وزیری می آید و به دروغ قبر اموات خود را چراغان می کند و می رود و دو روز بعد وزیری می آید و به ریش دستورِ کار قبلی می خندد و می رود و همچنان به نظر سخنگوی بدبخت دولت ؛ همه چی آرومه !! ما چقدر خوشبختیم !!

 

چند وقت پیش خبر دادن کارت خرید را اعلام می کنند و آن را برگ برنده ای برای خود می دانستند ، دیشب وزیر می گوید هنوز تامین اعتبار نشده و ... یکی نیست بگوید پدر نیامرزیده ها !! مگر تریبون قحطی است !؟ اول بنشینید حساب و کتاب کنید و بعد بیاید خبر را پخش بکنید !!

 

دیروز کارگران کار نکردند و سر ظهر همه رفتیم خانه ، حتی آنهایی که جان و دلشان به کارخانه بند است و مانند کَنه اینجا را می مکند !! یکی از کارگران داشت پشت سر یکی نفرین می کرد ؛ گفتم : " لازم به نفرین نیست ؛ همینکه آن قدر بدبخت است که از زندگی اش لذت نمی برد برایش کافی است !! "

 

===

 

یک نفر هم وسط این بلبشو بازاری به من در مورد انتخابات و کاندید بودن یکی از آشناهایش و ... حرف می زد و تبلیغ می کرد !! قبلا یک ضرب شستی از من خورده بود و طمع ولش نمی کرد !! گفتم : " چند تا رای می خواهی !؟ 14هزارتا اگر می خواهی فردا یک 206 بیار توی پارکینگ و سویچش را تقدیم کن ؛ پس فردا می رویم سند می زنیم و رای ها مال شما !! ولی اگر حدود 50هزار به بالا می خواهی باید روی یک شاسی بلند تمرکز بکنی !! تازه توی محضر زیر سند ماشینخواهم نوشت هر فحش و ناسزایی که از این راه بیاید متوجه شما خواهد بود !! "

 

===

 

عصر رفتم ولیعصر تا خاطره ای که کاشته بودم را آب بدهم !! یک چند کیلومتری پیاده گز کردیم و سرانجام به یک کافی شاپ رفتیم و حدود 3 ساعتی آنجا بودیم تا اینکه دستور اماکن را نشان مان دادند و بیرونمان کردند !!

 

شاعر گفته بود :

اماکن رشک بَرَد بهر کافی شاپ که در او

دو نفــــر، یک دو نفس ، بهر خدا بنشینند

 


نظرات 6 + ارسال نظر
اناهیتا سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 13:40

سلام. شعر بسیار با معنی هستش. من فکر می کردم از انوری باشه نه ناصرخسرو

سلام
سایت گنجور از ناصرخسرو زده و زمان مدرسه هم ما از ناصرخسرو خوانده بودیم ... اشعار انوری مثل مالِ یتیم بوده و هر کسی از اشعارش کمی را کِش می رفته !!! بعید هم نیست

نگین سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 20:10 http://parisima.blogfa.com

باز من با سماجت! مینویسم :

خشت اول گر نهد معمار کج ......

و شما باز جواب میدین :

از معمار لوچ انتظار خشت راست نمیره


نگین سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 20:14

گفتین کافی شاپ یادم به خاطره ای افتاد

یه سفر تهران بودیم همراه برادرم و خانمش رفتیم کافی شاپ
منوی نوشیدنی ها رو آورد دیدم ته لیست نوشته :

"هیچی" 5000 تومن !!!!!!!

با تعجب از برادرم پرسیدم این در تهران شما!! چه معنی میده ؟

ایشون گفت خوب خیلی ها میان اینجا که فقط اختلاط کنن !!!
و اگه چیزی برای خوردن سفارش ندن بازم باید نفری 5000 تومن بدن بابت صندلی هایی که اشغال کردن !!!

شاید هم برخی از خانه وسایل تهیه کرده می آورند و مثل غذاخوری های سر راه هزینه میز می دهند !! برای همینه که می گویند تهران دریاست

همطاف یلنیز سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 20:40 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
کارگاه دوست و کلاس یار را چه شده که سر از کافی شاپ بیگانه! در آوردید! البته اگر نگویید "جابه جا نعبد جابه جا نستعین" که باز هم می گویم امکانات دوستانه را چنین روزهایی باید

سلام
یار که با ماست ، همه جا آشناست

سروش چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 07:49 http://azadkish.mihanblog.com

چه دل پردردی در این نوشته هست!
شعر ناصرخسرو زیبا و به جا بود. نظرم ر گرفت.
دادوخان، شما در چشم من بیش از آنید که رأی و توان رأی جمع کنیتان ر بفروشین.
آب دادن خاطره ای که کاشته بودین هم قشنگ بود.
یک اماکنی در لباس رسمی و در حین مأموریت یک بار به من گفت "تو که نمیتونی به ناموس مردم رژ لب بفروشی!". اون موقع داشتیم پروانه ی کسب آرایشی بهداشتی میگرفتیم.

سلام
این روزها دلی نیست که پر درد نباشد !!
قصد رای فروشی نیست !! ولی باید کسانی که قصد رای خریدن دارند مظنه ی بازار دست شان باشد ... ما رای خودمان را لو نیم دهیم چه برسد به کسی بگوییم به چه کسی رای بدهد !!
خدا به انسان توفیق دهد تا نانش از راه درستی باشد !!

Khatere hastam دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 04:05

چرا گل ندارید گل بکاریم کنار خاطره کاشته شده تان در خیابان ولیعصر

بین همه ی گلها ، خاطره از همه شان بهترتر و سرتر است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد