یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

رد و تحویل گوشی نو و کهنه ...

 

امروز گوشی جدید را برداشتم تا راه اندازی بکنم ... دفعه قبل که گوشی را عوض کرده بودم ، سیمکارت را دادم تا میکرو بکنند !! این بار جایی که روی گوشی تعبیه کرده بودند در اندازه نانو بود !!! نوبت بعد اگر عمری باشد مدل سیمکارتمان آنگسترومی خواهد بود !!!

 

 

اینهمه مبالغه در کوچک نشان دادن یعنی چه !!؟ آنهم وقتی که همان سیم کارت بزرگ قدیمی را با بریدن کوچک می کنند نه با تکنولوژی جدید !! خلاصه اینکه یکی از سیم کارتهای اعتباری را انداختم روی گوشی قبلی و گوشی جدید را بهمراه دو سیم کارت گذاشتم جیبم و راه افتادم دنبال دلاک های موبایل !! ما وقتی خرید اینترنتی می کنیم بازهم نیاز داریم برویم سراغ موبایل چی ها !!!

 

روز جمعه ای ، همه جا تعطیل ... بهانه ای شد برای کمی ( البته کمی بیشتر از کمی !! ) قدم زنی !! سر آخر وارد یک موبایل فروش شدم که مشغول بازی با گوشی اش بود !! سیم کارتم را دادم تا برایم آن را نانو بکند !! روی گوشی نوشته است سیم کارت میکرو به همراه یک سیمکارت نانو یا مموری !! ولی جای توی گوشی دو فقره نانو بود !! دو فقره صفحه ی ضدخش هم بعنوان اشانتیون همراه گوشی آمده بود که دیدم روی خود گوشی یکفقره از طرف کارخانه چسبانده اند !!!

 

کارم تمام شده بود ، راهی کارگاه دوستم شدم ، روزهای جمعه برای من وقت آزاد محسوب می شود و برای خیلی ها وقت استراحت !! یک سری سفارش داشتند و برای همین جمعه ها هم مشغول بودند و منهم رفتم آنجا ... پای دستگاه که می ایستم ؛ به تماشا و یا پای مونیتور که می نشینم ؛ برای نظر دادن !! زمان بسرعت سپری می شود و نا گهان باری ناهار صدا می زنند و کمی بعد هم که می شود دمدمای شب !! خیلی وقت ها روی طرحی کلی فکر می کنیم و چراغ های دیگری هم توی ذهنمان روشن می شود و برای همین این دورهم فکر کردن ها خیلی خوب می شود ...

 

با یکی دیگر از دوستان تماس گرفتم و آمدند دنبال من ، کمی با بچه ها شلوغ بازی کردیم و بعد هم رفتیم شام کثیف خوردیم و به خانه برگشتیم ، برای گربه ها هم سنگدان گرفتم که فردا شاکی نشوند ...

 

شب نوه خانم ( دختر برادرم !!! ) آمد و گوشی را تحویلش دادم و رفت ... کیف پولش را هم آورده بود که حساب بکند !! گفتم پول هایش را نگه دارد به حساب عیدی !!!

 

یک خاطره بنویسم بدک نیست ...


خیلی سال پیش که من 12 سال داشتم ، رفته بودیم آبگرم ... یکی از فامیل ها هم با ما بود ، از آن مایه دارهای خاص بود !! از تهران آمده بود و یک جمله از او بیادم مانده که به داییم می گفت : " شاه توی کارش خرده شیشه داشت که فرار کرد ؛ منکه بیشتر از او داشتم چرا نرفتم !! " توی این 45 سالی که از خدا عمر گرفته ام ، گنده تر از این ادعا تا حالا نشنیده ام !!!!!! خلاصه اینکه تا بزرگترها از آب بیرون بیایند و خودشان را خشک کرده و لباس بپوشند من بیرون آمده بودم و رفتم حساب آبتنی 4 نفری که بودیم را دادم !! کمی بعد که من پای ماشین منتظر آنها بودم او رفته بود حساب بدهد و گفته بودند که آن بچه حساب کرده است !!

 

بنده خدا یک بار توی تهران ، وقتی شنیده من من آنجا هستم ، آمد مرا یکی دو روزی خانه ی خودش مهمان برد ؛ نه تنها آن موقع ، حالا هم نمی دانم کجای تهران می نشست !؟ یادم هست مثل آن ماشین را هم تا آن زمان ندیده بودم !! بعدها می گفتند آنها ماشین های سلطنتی هستند و توی حراج اموال شاه آن را خریده بود !! دو روز مرا گرداند و خوراند و خوش گذراند ... موقع بازگرداندنم به من گفت : " دو سال هم خانه ی من مهمان باشی ، عوض آن مهمان کردنت نخواهد شد !! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
khatere hastam شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 12:43

دادو سر بزرگ بودید ها...من الانم به زور حساب میکنم


تعریف حساب کردن برای اغلب خانم ها مثل خیابان یکطرفه می ماند

نگین یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 00:55 http://parisima.blogfa.com

همینه که میگن :
تو نیکی میکن و در آب گرم انداز !!!
که ایزد توی تهرانت دهد باز

قضیه بازگشت نتایج کارها به خود آدم که برادران هندی به آن کارما می گویند ، هر روز در زندگی دیده می شود ؛ ولی ما بدلیل اشتغالات فکری آنها را از هم تمیز نمی دهیم و برای همین برای هر کدام پوشه جداگانه ای باز می کنیم !!گاهی اوقات هم در آب گرم می دهیم و توی آب سرد عوض می گیریم !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد