یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

زندگی بدون اصطکاک ...

 

برنامه دور دوم دیزین که به لطف و همت دوستان برنامه ریزی شد و در دقیقه ی آخر به من اطلاع داده شد ، ادامه سفر دی ماه ما بود ... سفر دی ماه بااینکه برف آنقدرها زیاد نبود ولی برای اسکی کردن و حسرت به دل نماندن خوب بود !!

   

این بار با همان نفرات قبلی برای دور دوم می رفتیم ، هواشناسی اینترنت با اینکه خیلی جاها بدرد می خورد ولی همانقدر که بزرگ و جامع می باشد همان اندازه هم غیر قابل استناد می باشد ، و از اینکه هی آیکون هایش را عوض بکند و جای ابر آفتاب بگذارد و دماها را تغییر بدهد باکی ندارد ... نمیدانم !!؟؟ شاید هم ما انتظار زیادی از هواشناسی اینترنت داریم !! توی مسیر وقتی از حوالی محدوده ی شهرستان هشترود می گذشتیم ، کوههای رنگی را دیدم ولی بدلیل سرعت زیاد ماشین و مناسب نبودن نور به گرفتن چند عکس گذری برای رفع اتهام از خودمان اکتفا کردم ... آن قسمت مخصوص هم زیر برف مانده بود !!

 

تقریبا حوالی ساعت 9 بود که به کرج رسیدیم و قرار بود یکی را ببینیم ، یکی از دوستان بدلل اختلاف سلیقه ای که در هیئت اسکی استان مان بوجود آمده است مشمول جریان فرار مغزها شده است و هیئت البرز اور ا در هوا قاپیده و از آنجا کارت مربی گری اش را تمدید کرده و به او حال داده اند !! مثل برخی ها هستند که می آیند از توی دانشگاه به بهانه سمینار به فلان دانشگاه آمریکایی دعوت کرده و همان جا ماندگارش می کنند !! بیخود نیست که " دایه ی مهربانتر از مادر " مَثَل شده است !!!

 

بعد از دیدار با شخصی که قرار داشتیم راهمان را کشیدیم بطرف جاده چالوس و دیدیم ابتدای جاده را بسته اند !!! حس خوب دیدار آن شخص این بود که خبر داد به لطف بارشهای هفته ی قبل پیست دیزین عین مخمل شده است و همین برای خوش بحالی مان کافی بود !! بخاطر بازگشتِ پایتخت نشین نان خوش نشین از ددر آخر هفته ای ، مسیرهای منتهی به شمال یک طرفه می شود و یاد گرفتیم منبعد از خیر برنامه ی عصر جمعه ها منصرف بشویم و یا دیرتر حرکت بکنیم !! تا یکی دو دوری زده و بنزینی پر بکینم ساعت هم دوازده شب شد و سیندرلا به خانه برگشت و پریِ جاده ها کاردک اش را به جاده زد و جاده از یک طرفه بودن درآمد !!!

 

طبق معمول بعد از نصفه شب رسیدیم ولایت رود ، و قرار بود در خانه ی یکی از اهالی که دست به ساخت و ساز زده و برای خودش هتل آپارتمانی دست و پا کرده ساکن بشویم !! وقتی به ولایت رود رسیدیم دمای هوا منفی 15 درجه را نشان می داد ، خانه هم خیلی سرد بود ، طوری که نمی شد توی اتاق قدم زد !! تختخواب یکی از همراهان که بدلیل آن یکی دادو بودن عزیزتر بود را بردم جلوی شوفاژ گذاشتم تا راحتتر باشد و به آن دیگری هم گفتم خودش کار خودش را راه بیاندازد !! خودم هم مشکلی نداشتم ؛ ولی هوا واقعا سرد بود ... من تا صبح خوابیدم ولی هر از گاهی نِق و نوق های همراهانم را می شنیدم که از سردی هوا شاکی بودند و یکی کلاه به سرش می گذاشت و آن دیگری کاپشن اضافه می کرد و ... شاید از اینکه می دیدند من بی سر و صدا خوابیده ام حرص می خوردند !!!

 

جمع متفاوت الاضلاع بودن یعنی این !! تازه تر اینکه یکی از همراهان که خیلی هم سرمایی تشریف داشت ، پشت سر پسرش صفحه گذاشته بود که خیلی سرمایی است و خانه شان را عین سونا گرم می کند و ... داشته باشید که همین آدم ، شب آخری که توی هتل بودیم !! وقتی من بدون لباس تا صبح خوابیدم ، دو تا پتو کشیده بود روی خودش و تازه حوالی صبح کلاهش را هم گذاشت سرش !! یاد فیلمی افتاده بودم که لورل و هاردی رفته بودند سربازی و ... !!!!

 

از این داستان ها زیاد سرم آمده است و از این دست خاطرات در دماوند و علم کوه خیلی خاطره دارم ... تا بعد

 

نظرات 5 + ارسال نظر
همسفر چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 13:08

همین کارارو میکنین که ملت اعتقادی به قرعه کشی و آزمون و ... ندارن دیگه !!
نگو برنده مسابقه موبایلم از اول معلوم بوده و همه سر کار بودن
حداقل بگید ببینیم مدل گوشی نو چیه و ...

نگین چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 19:40 http://parisima.blogfa.com

جسارتاً رفته بودین اسکی یا رفته بودین تیتیرماخ کنین؟

حتی با خوندنش هم به تیتیرَتمَه دچار شدیم اخوی!!!

یادش بخیر یه سال عید رفته بودیم جزیره قشم با دو تا خانواده از پسرخاله های همسرجان

یه آپارتمان دربست گرفتیم مجهز به اسپلیت و هر خانواده یه اتاق برداشتیم (سه خوابه بود)

نشست و برخاست و غذا خوردنمون تو هال بود و خواب و استراحت هرکی اتاق خودش ..

خانم یکی از پسرخاله ها بشدت سرمایی بود و هی چپ و راست اسپلیت هال رو خاموش میکرد!!!
اونم کجا ؟ قشم که از اوائل اسفند باید کولر روشن باشه

جالبه که شوهرش برخلاف خانم بشدت گرمایی بود !!
هیچی دیگه .. از جانب خانم خاموش کردن همانا و سه ثانیه بعد از جانب آقا روشن کردن همان

منم شده بودم داور و امتیاز طرفین رو میشمردم و ضعف کرده بودم از خنده !!!!

خلاصه که آی خندیدیم به این مسابقه !!! و حرص خوردن خانم و لجبازی آقای شوهر!!!!!

سلام
داخل پیست اسکی مشکلی نیست ، هم لباس مناسب هست و هم بواسطه فعالیت بدن گرم می شود ولی توی اتاق بعداز گرفتن یک دوش، کاری جز خوابیدن نیست ؛ سرمایی ها کمی سردشان می شود ...
شعار اسکی این است : خوابیدن ... اسکی کردن ... خوردن ... ( از اول )

نگین چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 19:44 http://parisima.blogfa.com

ببخشید یادمه یه بار در پاسخ یکی از کامنتها نوشتید نوه خانم یعنی نوه دختری ، خوب منم اینطور برداشت کردم که شما دایی نوه های دختری میشید ..

الان با خوندن کامنت همسفر عزیز در پست قبل کمی گیج شدم!!

راستی یه سوال
کاردک پری خانیم !! فقط واسه جاده کار میکنه ؟

یعنی منظورم در روابط انسانی کارآیی نداره؟!
بعد اگه بشه یه کمی به ما قرضش میدن بعضی روابط رو دوطرف کنیم آیا ؟!!

با تشکر !!

خواهش می کنیم ... نوه دختر باشد یا پسر چه ربطی به عمو یا عمه شدن من دارد
یکی داشته با سرعت توی خیابان می رفته ، دوستش می بیند و می پرسد : " کجا با این عجله ؟ " می گوید :" می روم بیمارستان ، همسر برادرم امروز فارغ شده !! " دوستش می پرسد : " دختر است یا پسر ؟ " مرد که خیلی عجله داشت می گوید : " والله نمی دانم ؛ عمه شده ام یا عمو !؟!؟ "


آدمها چون نتوانستند به این کاردک ها در زندگی دسترسی پیدا بکنند برای همین کارتون ساخته اند ....

همسفر پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 08:57

نگین جان بنده خدا دادو رو من دیروز باندازه کافی اذیتش کردم ولی مث همیشه تلاش میکنه بازم کم نیاره ...
ولی خدایی دادو اینم شد جواب آخه به نگین جان دادین

Khatere hastam شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 01:56

همیشه به ددر و تفریح

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد