یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

همراه شو عزیز...

 

سفر چیز خوبیست ، مخصوصا اگر بمنظور تفریح و خوشی باشد که اصطلاحا ما به آن ددر می گوئیم و جالا چرا ددر !؟ چون سفر برای کودک که نمی تواند دلیلی جز خوشی داشته باشد برای همین اگر اساس سفر را در همان ابتدا بر اساس دلخوشی کودک درون برنامه ریزی بکنیم همه ی سفرهایمان طعم ددر خواهد داد !!

  

 

شرکت کنندگان در ددر ما سه کودک کمی بزرگسال بودند ، بترتیب 45 ، 53 و 59 ساله !! ولی از نظر کودک درون ، شاد و قبراق و منتظر یک بهانه برای طوفان کردن و شیطنت و ...

 

برنامه قرار بود ساعت 17 استارت بخورد ، البته دلیل اینهمه دیر ماندن حرکت ، شرکت در جلسه برای یکی از کودکان بود !! با نیم ساعت تاخیر مضاعف دوستم آمد سراغ من ، تا وسایلم را بار بزنیم ، علاوه بر وسایل خودم کفش و چوب اسکی های یکی از دوستان که آورده بود تا با آنها کمی فان برنامه ام را بالا ببرم را هم همراه می بردم !! دوستم برای توجیه دیر آمدنش شلوغ بودن خیابان های محله ی ما را بهانه آورده بود ، ولی من که یک کودک 45 ساله بودم می دانستم ، ترافیک جزو برنامه است و کسیکه قرار می گذارد باید آن را در نظر بگیرد نه اینکه توی توبره ی بهانه پنهان بکند !! یکی از مزایای ددر نسبت به سفر این است که این چیزهای کوچک اصلا مهم نیست ولی در سفر می تواند خیلی حیاتی باشد !! بعد از من نوبت آن دیگر دوستمان بود که منتظر ما بود و دقیقا در قطر مخالف من قرار داشت و باید می رفتیم آن گوشه ی شهر !! خنده کنان و دنده کشان رفتیم سراغ او و وسایل او را هم برداشته و حوالی ساعت 19/30 باک را پر بنزین کرده وارد اتوبان تبریز - زنجان شدیم  !!

 

نصف مسیر را یکی از دوستان می راند و نصف دیگر سهم آن دیگری بود ، من در این مورد اصلا نقشی ندارم !! یکی از همسفرها پسری دارد که بقول خودش وقت زن گرفتنش هست ولی انگار دم به تله نمی دهد !! ولی بنظر من تا وقتی که آدم می تواند از زندگی لذت ببرد نیازی به زن گرفتن ندارد !! برای همین قسمتی از بحث های ابتدای سفر در مورد مشقات و مضرات زن گرفتن و نگرفتن بود !! البته من زیاد قاتی این بحث ها نمی شوم چون کسی که در موافقت ازداج بالای منبر می رود و دو ساعت سرگیجه تحویل مستمعین می دهد همان پائین آمدنی اعتراف می کند که به دردِسرش نمی ارزد !! حالا چرائیش را به ما نمی گویند !! و من به شوخی ها بیشتر توجه دارم تا به بحث های جدی ، چون ملت همیشه در صحنه و همیشه درگیر با پشت صحنه (!) حرفهای دل شان را به شوخی می گویند !!!

 

برای شام محصول آشپرخانه دوستم بود در رستوران بین راهی غزال نگه داشتیم ، بعد از زنجان و حوالی ابهر شاید  ، آنقدر این مسیر را می رویم که جزئیاتش یادمان می رود !! سه کودک با سه مزاج متفاوت برای خوردن !! یکی قبل از نشستن کالری سنج اش را می گذارد روی میز ، یکی می گوید اگر قرار باشد شام نان خالی بخورم باید آن را با نان بخورم !! یکی هم مثل من که ضرر را به شرط لذت قبول دارم !! شام را هم کلا توی فاز شیطنت و خنده برگزار کردیم ...

 

بعد از شام راننده عوض شد ، دوستم که آن دیگر دادو باشد ، رفت برای کمی خوابیدن و من ماندم و همسفر دیگرمان که کُرد تشریف داشت ، البته دو سوم از عمرش را در تبریز سپری کرده و تنها لهجه ی غلیظ کردی اش را خوب حفظ کرده است ... بحث های بعد از شام بعد از کمی کش و قوس رفت توی محوطه قومیت ها !! من دو سال پیش کردها زندگی کرده ام ، و بنوعی با فرهنگ و دلخوشی هایشان آشنایی داشتم ، صحبت های دوستم برایم آشنا بود ... در اقلیت بودن حس خیلی ناجوری است ، مخصوصا که فرد فکر بکند می تواند سرپای خودش باشد ، البته اینکه فکرش کلا حسی باشد و یا منطقی پشت اش باشد ، بحث مهم و جدایی هست !! ولی قلقلک های اطرافیان همیشه این ناحیه را تحریک می کند ، استقلال یافتن کار سختی نیست و در هر کاری می تواند پیاده شود !! ولی مستقل ماندن و ادامه دادن خیلی سخت است ...

 

دوستی داشتیم که موقع ازدواج خیلی منم منم می گفت ؛ سن اش هم نسبت به ادعایش خیلی کوتاه بود !! یکبار به او گفتم  : " تو به مدد پدرت و جیب مبارک اش ، در رده 80 قرار داری و فکر می کنی که داری از صفر شروع می کنی (!) با شناختی که از تو دارم اگر از صفر شروع بکنی محال است دوام بیاوری و اگر دوام بیاوری تا 15 قد نمی دهی و عمرت به آخر می رسد !!

 

مسایل قومیتی ما هم همینطور است ؛ آزادی را همه دوست دارند ولی شرایط  اینکه بتوانند واقعا آزاد و روی پا ی خود باشند را ندارند ، آزادی بد چیزیست ، مقوله ایست که با هیچ مقوله ی دیگری قابل جایگزین کردن نیست (!!) ولی آزاد ماندن جزمیت قومی می خواهد نه آرزوپردازی ، داستان کردها هم که عالمی دارد !! تاریخ صدساله ی گذشته آنها را چهار تکه کرده و در چهار کشور متفاوت قرار داده است ، شرایط زیستی متفاوت و ارتباط فرهنگی یکسان نوعی فشار خاص به آنها وارد می کند و این را می توان در هر بحثی که می کنند مشاهده کرد ولی برای استقلال و روی پا بودن باید راه درازی را بروند که ساده ترین و بدترین آن اتکا به دیگران است ، خاصه که دشمنی باشد که چشم طمع به آنها دارد ، هرچند دوستان نادان هم کم ناراحت کننده نیستند !!

 

این روزها اخبار کردستان ها ، زیاد خوش نیست ... کردهای عراق که کمی طعم آزادی را چشیده اند حالا بواسطه ی تحریکات دیگران ( که دنبال منافع خود هستند ) رودرروی هم قرار دارند ... کردهای ترکیه هم که داستانی دارند برای خودشان و ایضا کردها سوریه که تازه وجودشان رسما قبول شده است ؛ در این میان وضعت کردهای ایران بهترتر است ، هرچند اینها هم مشکلات خودشان را دارند ... بنظر من اگر قرار باشد فرجی برای کردهای منطقه باشد از ایران حاصل خواهد شد ، کردهای اینجا فرصت خوبی برای ارتقای خود دارند و می توانند بنیادی تر فعالیت بکنند و این موهبت بدلیل دور ماندن دست شان از اسلحه است !! کردها علاقه خاصی به مبارزه دارند ، آنهم از نوع کیشون کیشون ( صدای تیراندازی بچه ها !! ) ، و باید روش های دیگری را یاد بگیرند ولی فروشندگان سلاح نمی خواهند بازار به این خوبی را از دست بدهند و راه آنها را برای تجربه های دیگر باز بگذارند !!

 

تقریبا تا کرج و اواسط جاده چالوس بحث از این نوع بود ، در ادامه برنامه به آپارتمان دوستی در نزدیکی ولایت رود باید می رفتیم ، قرار بود در آنجا اتراق بکنیم ... یک کروکی در مورد منطقه ی دیزین باید بدهم ؛ بعد از گچسر در حاده کرج - چالوس ، دو راهی دیزین قرار دارد ، بعد از پیچیدن به این جاده یک دو راهی نمایان می شود که سمت چپ بطرف وارنگ رود می رود که مسیر کوهنوردان برای آزادکوه می باشد و مسیر سمت راست به روستای ولایت رود می رود ، بالاتر از ولایت رود اقامتگاه بزرگ گاجره ساخته شده است و هتل آپارتمان های مختلف و در انتهای مسیر هتل های پیست اسکی دیزین قرار دارد ؛ ادامه راه از یک مسیر گردنه ای و تابستانی به جاده شمشک ختم می شود ؛ تهرانی ها در صورت باز بودن محور دیزین شمشک از این راه به دیزین می آیند ؛ البته شمشکی ها بدشان نمی آید این راه همیشه بسته باشد و تهرانی ها بروند توی پیست های تهران اسکی بکنند ، برای همین کمی عوامل جوی و بیشتر عوامل انسانی این محور را مسدود می نمایند و می اندازند گردن برف و بهمن و ... والا بهمن اینقدر ها هم موجود ناسازی نیست !!!

 

تا بعد ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ساقی شنبه 12 دی 1394 ساعت 13:22 http://saghism.blogsky.com

از املای "بمنظور" خوشم اومد.
رسم الخط قدیمی رو دوست دارم.

سلام
ولی من بمنظور را بی منظور نوشته بودم !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد